نه به mmpi2!
نه به mmpi2! قسمت ۱
با توجه به اینکه شکل گیری ابزارهای اندازه گیری باید مبتنی بر زمینه های مفهومی، روش شناختی و همبسته های تجربی باشد، MMPI-2RF نیز از این قاعده مستثنی نیست. تلگن، سازنده اصلی MMPI-2RF، پس از اینکه در بازسازی مقیاسهای بالینی موفقیت مطلوبی را کسب کرد و توانست MMPI-2 را به MMPI-2RC مبدل سازد، دیگر مقیاسها را نیز بازنگری کرد و MMPI-2RF را به وجود آورد. فرایند تحول MMPI-2RC، از منطق عمومی و روش شناختی که برای توسعه MMPI-2 به MMPI-2RC استفاده شده بود، پیروی می کرد. با توجه به اینکه تحول MMPI-2RC به MMPI-2RF پیرو منطق و روش شناسی مبتنی بر تحول MMPI-2 به MMPI-2RC بود، باید دلایل مرتبط با بازسازی مقیاس های بالینی نیز در نظر گرفته شد تا فرایند تحول MMPI-2RC به MMPI-2RF صورت گیرد. بنابراین، ضروری است به شکل گیری MMPI-2RC تأکید گردیده و ضرورت بازنگری مقیاس های بالینی عنوان شود. به بیانی دیگر، مقیاسهای بالینی در نسخه اصلی MMPI و MMPI-2 تغییر چندانی نکرد؛ در صورتی که نظریه ها و مفاهیم آسیب شناسی روانی در طول نزدیک به نیم قرن، تغییر یافته است. با وجود اینکه گراهام در نسخه سوم مقدمه کتاب خود تحت عنوان «سنجش شخصیت و آسیب شناسی روانی» به ضرورت بازنگری مقیاسهای بالینی اشاره کرد ولی تأکید انتشارات دانشگاه مینه سوتا برای رعایت پیوستگی بین نسخه اصلی MMPI، با MMPI-2 ادامه داشت و به بازنگری مقیاسهای بالینی توجه چندانی نشد. با بررسی نقادانه مفاهیم آسیب شناسی روانی، می توان دریافت که امروزه مقیاس های بالینی در نسخه MMPI و MMPI-2، کارایی چندانی ندارند و از لحاظ مفهومی، مبتنی بر مفهوم سازی سازه های نوین آسیب شناسی روانی نمی باشند. برای مثال، مقیاس «هیستری»، سالهاست که در آسیب شناسی روانی مورد انتقاد قرار گرفته و متخصصین آسیب شناسی روانی، نه تنها مقیاس مزبور، بلکه شاخص های مرتبط با آن را نیز زیر سؤال برده اند. تلگن و بن پورات (۲۰۰۸)، اعتقاد دارند که تأکید بر طبقات کلی آسیب شناسی روانی در مقیاسهای بالینی MMPI-2، اقدامی نادرست است و باید علاوه بر مقیاسهای مزبور، طبقات کلی تر را به عنوان مقیاسهای سطوح عالی و طبقات جزئی تر را به عنوان مشکلات ویژه عنوان نمود تا از این طریق بتوان طیف وسیعتری از آسیب شناسی روانی را به تصویر کشید. محدودسازی آسیب شناسی روانی به ۸ و پس از آن ۱۰ مقیاس بالینی، اقدامی نامناسب است و باید به میزان و شدت آسیب شناسی روانی در سه طیف نارسایی های عمده در سطح بالاتر، مقیاسهای بالینی در سطح میانی و مشکلات ویژه در سطح پایین تر، توجه نمود. از آنجایی که مقیاسهای بالینی در MMPI-2 تنها به آسیب شناسی روانی عمده با ۱۰ مقیاس تأکید داشتند، ضعف چشمگیری در شاخصهای آسیب شناسی روانی مشاهده میگردد؛ این وضعیت، موجبات شکل گیری MMPI-2RC را فراهم ساخت. لازم به ذکر است، آسیب شناسی روانی عمده به علت دامنه وسیع، مشکلات فراوانی را در شاخص سازی ایجاد میکند و حساسیت، ظرافت و دقت مرتبط با سنجش روان شناختی را کاهش میدهد. ضعف در مفهوم سازی و شاخص سازی آسیب شناسی روانی که حتی در زمان تدوین نسخه اصلی MMPI مشهود بود، بعد از گذشت نیم قرن ادامه یافت تا اینکه تلگن، جسورانه به آن یورش برد و راهکار تجربی، منطقی و معقولی را برای مفهوم سازی آسیب شناسی روانی ارائه کرد. وی اعتقاد داشت، مقیاسهایی از قبیل «هیستری» و «گرایشهای اسکیزوئیدی» در قرن بیست و یک کارایی ندارد و باید اینگونه مفاهیم را به گذر تاریخ سپرد تا مفهوم سازی دقیقتری از آسیب شناسی روانی مبتنی بر DSM-III-R صورت گیرد. با توجه به مفهوم سازی دقیقی که در حیطه آسیب شناسی روانی رخ داده بود، باید مقیاس های بالینی مورد بازنگری قرار می گرفت و نوین سازی مقیاس ها با بازبینی شاخص های مرتبط، انجام می پذیرفت. از اینرو، مهمترین عامل برای تحول MMPI-2 به MMPI-2RF، بهره گیری از مفاهیم نوین مرتبط با آسیب شناسی روانی بود که به صورت مستقیم از نظام های طبقه بندی اختلالات روان شناختی تأثیر میگرفت و با نظریه ها و پیشینه مرتبط، تکمیل تر میگردید. ضعف در مفاهیم نظری و یا زمینه مفهومی MMPI-2 در آسیب شناسی روانی، مشکلات فراوانی را به وجود آورد و بی علت نبود که اکثریت روانپزشکان و روانشناسان بالینی، استفاده های بالینی از مقیاسهای بالینی MMPI-2 را برای فرایند تشخیص و درمان صورت نمیدادند و تنها به عنوان ابزار غربالگری از MMPI-2 بهره مند میشدند. بنابراین، ضعف در زمینه های مفهومی، موجبات خدشه دار شدن ویژگیهای روان سنجی و انباشتگی مقیاسهای بالینی را فراهم نمود. انباشتگی مقیاسها که به همپوشی بین مقیاسهای بالینی در MMPI-2 تأکید داشت، مشکلات فراوانی را در فرایند سنجش روانشناختی با رویکرد تشخیص به وجود آورد. با تأکید بر اینکه همپوشی بین مقیاسهای بالینی در برخی از موارد به فراتر از %۵۰ میرسید، متخصصین روان سنجی به ویژگیهای مطلوب این ابزار تأکید نداشتند و مهمترین ضعف آن را، شاخصهای اندازه متراکم[۱] مطرح میکردند. قسمت ۱٫٫٫
نه به mmpi2! قسمت ۱
نه به mmpi2! قسمت ۲
یکی از مهمترین مباحث مرتبط با انباشتگی شاخصهای بالینی که به صورت غیرمستقیم موجبات همپوشی مقیاسهای بالینی را ایجاد میکند، فقدان روایی عرضی یا روایی تفکیکی است. امروزه، مباحث پیشرفت های در زمینه روایی تفکیکی عنوان شده و از طریق فناوری نرم افزاری و بهره گیری از منحنی ویژگی عملیاتی دریافتگر[۲]، به راحتی میتوان روایی تفکیکی را افزایش داد تا میزان دقت، صحت، وضوح گرایی و حساسیت سؤالهای یک آزمون در راستای اقدامات تشخیصی افزایش یابد و بتوان به روایی تشخیصی دست یافت. با توجه به فقدان دانش نظری و فناوری مرتبط با دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰، هته وی و مک کینلی پس از تدوین مخزن سؤال، با هزار گویه از منابع متفاوت که از یک سو تجارب و گزارشهای بالینی و از سویی دیگر، نظام طبقه بندی تشخیصی و منابع مکتوب آسیب شناسی روانی آن زمان را در برداشت، آنها را به ۵۰۰ سؤالی که تا حدودی مستقل از یکدیگر بودند، تقلیل و اقدامات مرتبط با تحلیلهای روان سنجی را پیرامون روایی تفکیکی انجام دادند. با توجه به ساختارسازی سؤالهایی که مبتنی بر نظام طبقه بندی تشخیصی، گزارشهای روانپزشکی، شرح حالهای روان شناختی و منابع معتبر آسیب شناسی روانی بود، تفکیک دقیقی پیرامون نشانگان هر کدام از اختلالات عمده صورت نگرفت؛ این وضعیت، روایی محتوایی را خدشه دار نمود و موجبات فقدان روایی تفکیکی را ایجاد کرد که منجر به انباشتگی نامطلوبی در مقیاسهای بالینی شد. روش کلیدگذاری تجربی که تنها به مقایسه بین پاسخهای نمونه بالینی با نمونه هنجاری میپردازد، از دیدگاه سازندگان آزمون که ساختارسازی مبتنی بر سازه و مباحث نظری را دارای اهمیت میدانند، مورد انتقاد واقع شد و به عنوان یکی از عوامل مؤثر بر بروز انباشتگی در نسخه اصلی MMPI و MMPI-2 ملاحظه میشود. این افراد معتقدند باید قبل از مقایسه مقیاسهای بالینی، در گروههای بالینی و هنجاری، مخزن سؤال مبتنی بر هر کدام از گروههای بالینی را به صورت مجزا و مبتنی بر سازه هدف طراحی نمود و پس از آن به مقایسه سؤالها در گروه بالینی هدف و گروه هنجاری پرداخت تا از این طریق، اقدامات روان سنجی صورت گیرد. با توجه به دیدگاه انتقادگرایان در زمینه برافراشتگی مقیاسهای بالینی، همواره روایی محتوایی بر روایی تفکیکی ارجحیت داشته و قبل از اقدامات مرتبط با روایی تجربی (از قبیل روایی تفکیکی، روایی بیرونی[۳] و …)، باید فعالیتهای مرتبط با روایی درونی[۴] از قبیل افزایش روایی محتوایی، روایی ظاهری و روایی صوری را انجام داد. بنابراین، بی علت نیست که در تدوین مخزن سؤال، باید گروه بالینی هدف مشخص باشد و با توجه به آن گروه بالینی مورد نظر، شاخص سازی دقیقی را برای شناسایی علائم و افزایش دقت و حساسیت در سنجش روانشناختی صورت داد؛ پس از آن، به مقایسه گروه بالینی هدف با گروه هنجاری پرداخت و دلایل مستندی را برای سؤالی که از قبل، روایی محتوایی آن تأیید شده بود، به دست آورد؛ زیرا پیشنیاز روایی تفکیکی، دارا بودن حداقل روایی محتوایی است. هته وی و مک کینلی در زمینه روایی محتوایی، ضعف عمده ای نشان دادند و تلاش کردند تا گروه بالینی را با هشت زیرمجموعه، به گونه های متفاوت تنظیم نمایند و برای شناسایی روایی تفکیکی هر سؤال و هر مقیاس، گروه بالینی را به دو زیرمجموعه تحت عنوان گروه بالینی ویژه و گروه بالینی عمده تقسیم کنند. برای مثال، در مواقعی که به بررسی روایی تفکیکی سؤالها و مقیاسهای گروه بالینی افسرده (D به عنوان کد ۲) پرداخته میشد، گروه بالینی ویژه، تحت عنوان افراد افسرده و گروه بالینی عمده، تحت عنوان بیماران روانی در زیر گروههای خودبیمارانگاری، هیستری، ضعف روانی، ناسازگاری اجتماعی، اسکیزوفرنیا، درونگرایی اجتماعی و شیدایی مطرح میشدند. اینگونه اقدامات به عنوان تنها راهکار برای مقابله با انباشتگی مقیاسهای بالینی ملاحظه میگردیدند. فقدان دانش و تجربه فنی در زمینه روان سنجی و اتکای صرف به تجارب بالینی، باعث گردید تا هرگز نتوان دلایل معتبری را برای روایی تفکیکی سؤالها و مقیاسهای بالینی به دست آورد؛ ضعف چشمگیری که از دیرباز در MMPI وجود داشت و مشکلات فراوانی را نیز ایجاد میکرد. به علت این همپوشی که در برخی موارد، برافراشتگی دو و چندگانه ای را ایجاد میکرد، سازندگان MMPI-2 تصمیم گرفتند تا تفسیر را نه فقط بر مبنای یک برافراشتگی، بلکه بر مبنای دو برافراشتگی صورت دهند. مشکلات در زمینه تفسیر برافراشتگی با تأکید بر زمینه های کاربردی و ضعف عمده در زمینه انباشتگی با استناد به زمینه های مفهومی، موجبات بازسازی مقیاسهای بالینی را فراهم ساخت. هر چند که هدف از تدوین نسخه اصلی MMPI، تشخیص بیماران روانی در سطوح روان نژندی، روانپریشی و گروههای هشتگانه بالینی بود ولی هرگز برای تفسیر بالینی، یک برافراشتگی دقیق در گروههای بالینی ویژه به دست نمیآمد و این وضعیت، به بازنگری عمیق مقیاسهای بالینی نیاز داشت؛ زیرا مقیاسهای بالینی، علاوه بر انباشتگی به تفکیک سازی عوارض روانشناختی، طبقه بندی نوین برای مقابله با انباشتگی و همپوشی مقیاسهای بالینی نیازمند بود و بدین علت، پس از بازسازی مقیاسهای بالینی، MMPI-2RC با نام MMPI-2RF به جهانیان معرفی شد. تلگن و بن پورات (۲۰۰۸)، در زمینه ضرورت بازنگری مقیاسهای بالینی با توجه به اقدامات هته وی و مک کینلی، دیدگاه خویش را بدین ترتیب عنوان کردند: «توانمندی ویژه مقیاسهای بالینی MMPI-2 از انتخاب سؤالها با روش تجربی که به وسیله هته وی و مک کینلی انجام گرفته بود، ناشی میشود. این افراد برای هر مقیاس بالینی، از مخزن سؤال مرتبط با زمینه های بالینی، سؤالهایی را انتخاب میکردند تا بین گروه بالینی یا گروه معیاری که به عنوان افراد با بیماری روانی برچسب خورده بودند و گروه هنجاری یا افراد عادی، تمایز بگذارند. این انتخاب، هرگز بر مبنای اهمیت محتوایی یا نظری سؤالها نبود و تنها ملاک انتخاب این بود که سؤال باید بتواند بین دو گروه مذکور، تمیز قائل شود. این روش تجربه گرایی افراطی[۵]، باعث شد تا محدودیتهایی در ساختارسازی مقیاسهای بالینی MMPI و پس از آن MMPI-2 به وجود آید که باعث همپوشی و انباشتگی بین مقیاسهای بالینی گردید».ادامه مطلب قسمت ۲٫٫٫
نه به mmpi2! قسمت ۲
نه به mmpi2! قسمت ۳
تراورس[۶] (۱۹۵۱)، لوینگر[۷] (۱۹۵۷) و جکسون[۸] (۱۹۷۱)، به عنوان سازندگان آزمون در حیطه های روانشناسی بالینی، اعتقاد دارند که اگر تنها ملاک انتخاب سؤال، تمایزگذاری بین گروه هنجاری و گروه هدف[۹] باشد، نمی توان توقع داشت که ابزار اندازه گیری از ویژگیهای مطلوب روان سنجی برخوردار باشد. این افراد اعتقاد دارند که نمره گذاری یکسان برای شاخصهای متفاوت اختلالات روانی، اقدامی نادرست است و باید با توجه به نظریه های سؤال- پاسخ، نمره گذاری متنوع متناسب با اهمیت بالینی[۱۰] را در نظر گرفت و برای گروههای بالینی ویژه، شاخص بندی متمایزی را با تأکید بر شدت و اهمیت بالینی، طراحی نمود. امروزه در ساختارسازی آزمون، باید راهبرد ساختارسازی آزمون[۱۱] را در نظر گرفت. با استفاده از ملاکهای متعدد از قبیل معیارهای شخصیتی، تاریخچه زندگی و شاخص سازی اختلالات، ضرورت ایجاب میکند به اهمیت هر سؤال و چگونگی ارتباط آنها با سازه هدف در پاسخدهی به سؤالهای آزمون و گزارشهای خویشتن در سیاهه شخصیتی دست یافت. اینگونه اقدامات، تنها از طریق تعامل دو جانبه بین دو رویکرد ساختارسازی آزمون (رویکرد مبتنی بر سازه[۱۲] و نظریه مبتنی بر روش کلیدگذاری تجربی و تمایزگذاری ویژه) و تعمق روانشناختی در زمینه های مشاوره، بالینی و روانپزشکی، امکانپذیر است. به بیانی دیگر، هر چند که هته وی و مک کینلی در تدوین نسخه اصلی MMPI به طبقه بندی بیماریهای روانی تأکید داشتند ولی برای انتخاب بیانات خودگزارشی یا سؤالهای MMPI، تأکید چندجانبه ای را به ابعاد محتوایی نشان ندادند و تنها به تمایزگذاری سؤال برای انتخاب و جایگزینی نهایی سؤالها در یک مقیاس تأکید نمودند. امروزه، روش تمایزگذاری یک سؤال در گروههای هنجاری و معیاری، یکی از ملاکهای انتخاب سؤال در یک مقیاس ملاحظه میگردد و تنها ملاک، انتخاب سؤال نیست. سیاست جایگزینی سؤال[۱۳] در مقیاسهای بالینی که تنها از طریق تمایزگذاری دو گروه هنجاری و معیاری انجام میگرفت، باید تغییر می یافت و به نقل از جکسون، ارزیابی تجربی سؤال نیز مدنظر قرار میگرفت؛ همچنین، از لحاظ نظری تعریف میشد. پُل ارتباطی بین رویکرد مبتنی بر مبانی نظری و رویکرد مبتنی بر تمایز تجربی، حائز اهمیت بود و بازسازی مقیاسهای بالینی MMPI-2 به این طریق انجام گرفت. با توجه به اصول و مبانی روان سنجی، تدوین مخزن سؤالهای مرتبط با آسیب شناسی روانی عمده و پس از آن، انتخاب هر سؤال برای شناسایی یک گروه ویژه بالینی بر مبنای روایی تفکیکی، اقدام مناسبی نیست و هرگز نباید سیاست انتخاب یک سؤال برای سنجش سازه هدف را به این شکل صورت داد. روش هته وی و مک کینلی در تدوین سؤالهای MMPI که با تجربه گرایی افراطی هماهنگ است، به عنوان سؤالهای تمیزدهنده[۱۴] نیز شناخته میشوند. این روش، مشکلات فراوانی را به وجود آورد که موجبات شکل گیری مقیاسهای انباشته و همبستگی درونی[۱۵] بالا برای مقیاسهای درونی گردید. در این میان، میل (۱۹۴۵) از متخصصین سنجش آسیب شناسی روانی، شانه به شانه هته وی در دانشگاه مینه سوتا از کمپبل[۱۶] و وودورث، اجرا، نمره گذاری و تفسیر مقیاسهای شخصیت و طراحی و ساختارسازی مقیاسهای شخصیتی در زمینه های آسیب شناسی روانی را فرا گرفت و به ماهیت خودگزارشی در ابزارهای سنجش شخصیت، انتقاد نمود. وی معتقد بود در برخی موارد، آزمودنی به گونه ناهشیار، سؤالات را به عنوان محرک نامشخصی در نظر گرفته و از مکانیزمهای دفاعی پیچیده[۱۷] برون فکنی، دلیل تراشی، واکنش سازی و … استفاده میکند و به تحریف خودگزارشی[۱۸] می پردازد که باید از فناوری پیشرفته روان سنجی استفاده کرد تا بتوان با شیوه های تحریف ناآگاهانه و آگاهانه پرسشنامه های خودگزارشی وی مقابله نمود. هر چند که در تدوین MMPI باید به یک برافراشتگی تأکید میشد ولی همبستگی درونی بین عوامل، این وضعیت را خدشه دار کرد و بی علت نبود که در تفسیر نیمرخ بالینی با MMPI-2، به برافراشتگی دو نقطه ای تأکید شده است. از دیگر عواملی که موجبات همبستگی درونی بین مقیاسهای بالینی را ایجاد کرد، همپوشی زیاد سؤالها[۱۹] در مقیاسهای متفاوت میباشد که یک سؤال در چندین مقیاس بالینی مشاهده میشود. برای مثال، بیش از ۲۵ درصد سؤالهای مقیاس بالینی «افسردگی» با «ضعف روانی» مشترک بود که موجب تشدید انباشتگی همبستگی درونی و مقیاسهای بالینی گردید. در نهایت، میتوان با توجه به رویکرد روانسنجی، نقاط ضعف نسخه اصلی MMPI و پس از آن MMPI-2 را به صورت زیر عنوان نمود: ۱- فقدان ویژگی های مربوط به روایی محتوایی با تأکید بر شاخصهای فراگیر تشخیصی در مقیاسهای بالینی. ۲- انباشتگی شدید در مقیاسهای بالینی که طیف آسیب شناسی روانی را در هشت زیر گروه بالینی جای داده بود. ۳- همبستگی درونی شدید بین مقیاسهای بالینی که فرایند سنجش روان شناختی با رویکرد تشخیصی را خدشه دار میکرد. ۴- ناهمگونی سؤالها در هر خرده مقیاس بالینی که موجبات کاهش ضرایب اعتبار را ایجاد نمود. ۵- سؤالهای مشترک در زیرگروههای بالینی متفاوت که به همبودی آسیب شناسی روانی معطوف نبود. نواقص پنجگانه مذکور، به عنوان حداقل شرایط ضروری برای بازسازی مقیاسهای بالینی محسوب میشدند. تلگن و بن پورات (۲۰۰۳)، معتقد بودند که مقیاسهای بالینی از نامگذاری مناسبی برخوردار نیستند و باید بازسازی عمیقی را در مقیاسهای بالینی صورت داد. از آنجایی که با پیروی از رویکرد روان سنجی و با تأکید بر دیدگاه روان سنجی مشخص شده بود که برخی از شاخص های اندازه گیری از انباشتگی فزایندهای برخوردار بودند، از اینرو، مقیاسهای بالینی، مطلوبیت مناسبی را نشان نمیدادند. بنابراین، با توجه به این موارد و تعمق در راستای این مشاهدات و بررسی زمینه های کاربردی بالینی، ضرورت فرایند بازسازی در مقیاسهای بالینی احساس شد و با مدنظر قرار دادن این فرایند، بازسازی مقیاسهای بالینی انجام گرفت و نسخه سوم پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا به فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی مینه سوتا-۲، تغییر یافت (ولف، میلر، اُرازم، ویریچ، کاستیلو، میلفورد، کالوپک و کین[۲۰]، ۲۰۰۸). در نهایت، روش شناختی و منطق بنیادی تدوین مقیاسهای بالینی بازسازی شده، به عنوان رهنمودی برای ساختارسازی ۳۳ مقیاس اصلی به کار برده شد و به علت اینکه بسیاری از سؤالهای مقیاسهای بالینی در طیف اصلی دامنه آسیب شناسی روانی قرار نداشتند، تحت الشعاع نشانه های متمایزکننده مهم[۲۱] و آسیب شناسی روانی عمده[۲۲] قرار گرفتند و انباشتگی مقیاسهای بالینی را به وجود آوردند. لازم به ذکر است، آسیب شناسی روانی عمده به عنوان گروههای اصلی از بیماران روانی محسوب می شدند که تشخیص و طبقه بندی این افراد با تأکید بر ملاکهای طبقه بندی معتبر همچون راهنمای تشخیصی و آماری اختلالت ذهنی انجام میگرفت که بر طبق تشخیص راهنمای مذکور به عنوان طبقات اصلی بیماران روانی شناخته می شدند.ادامه مطلب قسمت ۳٫٫٫
نه به mmpi2! قسمت ۳
نه به mmpi2! قسمت ۴
۴-۵ بُعد پنهان نافذ تلگن اعتقاد دارد یک بُعد پنهان نافذ[۲۳] در بروز همبستگی درونی بین مقیاسهای بالینی نقش دارد که وی آن را به عنوان «ضعف روحیه» معرفی کرده است. ضعف روحیه، در ابعاد نارسایی هیجانی تأثیر گذاشته و افرادی که به این عارضه دچار هستند، انسانهایی ناامید، درمانده و مأیوس میباشند که انتظار شکست را در جنبه های گوناگون زندگیشان داشته و عزت نفس پایینی دارند. وی با انتقاد شدیدی که از روش شناسایی تمیزدهنده سؤالها[۲۴] به عمل میآورد و انتقادهای فراوانی را به روش مزبور که توسط هته وی و مک کینلی به کار رفته بود وارد میساخت، عنوان مینماید همواره گروه معیاری و گروه هنجاری در این عامل، متمایز میباشند و از طریق مقایسه این دو گروه که دارای بیماری روانی و فقدان بیماری روانی هستند، نشانگرهای ضعف روحیه استخراج میشود؛ زیرا ضعف روحیه معرفه و نشانگری از «احساس بیماری»[۲۵] است. هر چند تلگن به عامل ضعف روحیه اشاره کرده ولی جروم فرانک[۲۶] از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۵، مقالات فراوانی را در زمینه معرفه های آن به تحریر درآورده است. فرانک اعتقاد دارد، فرد از طریق ارزیابی خویشتن[۲۷] میتواند به توصیفگرهای[۲۸] ضعف روحیه پرداخته و میزان این عامل را در خودش تعیین کند. همواره ضعف روحیه در بین بیماران روانی و افرادی که مشکلات جسمانی، آنها را از پا درآورده است، مشاهده میشود. این افراد به جای استفاده از نیروهای درون، به دنبال یاری گرفتن از دیگران بوده و در مسیر زندگی، تلاش چندانی را صورت نمیدهند؛ از اینرو، انسانهای وانهادهای هستند و به دنبال رواندرمانی میباشند که طیف وسیعی از مراجعین سنجش روان شناختی با رویکرد تشخیصی را تشکیل میدهند. بروس. پی. دورنوند، شروت، اگری، مندلسون[۲۹] (۱۹۸۰) نامگذاری متفاوتی را برای ضعف روحیه مطرح کرد. وی از اصطلاح «آشفتگی روانشناختی نامشخص»[۳۰] استفاده میکند و اعتقاد دارد که عزت نفس پایین، احساس درماندگی و شکست خوردگی توأم با فقدان پذیرش مسئولیت زندگی، از نشانگان آشفتگی روان شناختی نامشخص است. در مقابل وی، افراد دیگری به مانند کسل[۳۱] (۱۹۹۱)، از اصطلاحاتی مانند «تسلیم شدگان»[۳۲] و واتسون[۳۳] (۲۰۰۵)، از اصطلاح «اختلالات هیجانی»[۳۴] استفاده نمودند. ضعف روحیه که با نارسایی های عاطفی- هیجانی ارتباط فراوانی دارد، با احساس ناخوشایندی و نارضایتی از زندگی همراه بوده و از مهمترین عناصر سازنده مدل خُلق[۳۵] است. واتسون و تلگن (۱۹۸۵)، از آن به عنوان حالتهای معیوب مدل خُلق یاد میکنند که موجبات بروز مشکلات هیجانی و نارساییهای شناختی شده و باید سنجش مجزایی[۳۶] را برای این عامل صورت داد. ضعف روحیه به عنوان متغیر مکنون نافذ شناخته میشود که همپوشی فزایندهای را بین اختلالات روان نژندی و روانپریشی به وجود میآورد. همچنین، با توجه به تحقیق تلگن (۲۰۰۳)، مشخص گردید، همبستگی محور ضعف روحیه و گرایشهای اسکیزوئید در نمونه های بالینی، ۹۰/۰ میباشد و این همبستگی به علت اشباع یافتگی با متغیر سوم یا ضعف روانی به وجود آمده است. وی اعتقاد دارد ضعف روحیه، به همپوشی محور افسردگی، ضعف روانی و اسکیزوئید معطوف بوده و موجبات همبستگی درونی بین این ۳ مقیاس بالینی را فراهم ساخته است. علاوه بر آن، به تأثیرگذاری شدید عامل ضعف روحیه در مقیاس افسردگی، پس از آن ضعف روانی و سپس گرایشهای اسکیزوئید تأکید داشت. هته وی نیز در سال ۱۹۵۶، به مقیاس افسردگی تأکید نمود و معتقد بود افسردگی در دیگر مقیاسها نیز منعکس شده و باعث میگردد تا همبستگی درونی افزایش یابد. علاوه بر آن، وی در توصیف و تبیین سؤالهای افسردگی در دیگر مقیاسهای بالینی، به بروز همزمان افسردگی و دیگر اختلالات روانی تأکید داشت و اصطلاح همبودی افسردگی و اختلالات روانی را به کار برد. امروزه در زمینه آسیب شناسی روانی، مدلهای جدیدی برای افسردگی مطرح شده است و همواره مدلهای دو مؤلفه ای معاصر افسردگی، کارایی فزایندهای را در حیطه های روانپزشکی، آسیب شناسی روانی و روانشناسی بالینی به وجود آورده و جایگاه مطلوبی را در بین مشاوران و روانشناسان بالینی ایجاد کردهاند. بر مبنای مدلهای دو مؤلفه ای افسردگی، از یک سو ضعف روحیه و از سویی دیگر، هیجانهای مثبت پایین به عنوان دو مؤلفه سازنده افسردگی شناخته میشوند. در راستای بازنگری مقیاسهای بالینی، تلگن به ادبیات نوین آسیب شناسی روانی پرداخت و دو مقیاس ضعف روحیه و هیجانهای مثبت پایین را مطرح کرد. همچنین، وی با استناد به آسیب شناسی روانی، تمایز مطلوبی را بین بی حوصلگی و بی حالی قائل گردید؛ وی اعتقاد دارد بی حوصلگی، زیرمجموعهای از ضعف روانی بوده، در حالیکه بی حالی نشاندهنده ضعف جسمانی است. با توجه به ادبیات نوین در آسیب شناسی روانی، تلگن به بازنگری عمیق مقیاس هیپوکندریا (Hs) توجه نمود و مقیاس هیستری را حذف کرد. او از مقیاسهای بالینی هیپوکندریا و هیستری به عنوان سؤالهای بحث برانگیز[۳۷] یاد میکند که در آسیب شناسی روانی جایگاه چندانی را به خود اختصاص نمیدهد. به عنوان یکی دیگر از نقاط ضعف MMPI-2 که علاوه بر انباشتگی مقیاسها، ناهمگونی سؤالها، همپوشی سؤالها و همبستگی درونی که به علت عامل پنهان نافذ ضعف روحیه تشدید میشود، فقدان مرزبندی دقیق برای شناسایی رواننژندی، روانپریشی و اختلالات شخصیت از یک سو و سنجش تصویری برای تشخیص سندرم های روانی که با برافراشتگی برخی از مقیاسهای بالینی همراه است، از سویی دیگر باعث شد برای شناسایی آسیب شناسی روانی، بازنگری عمیقی در مقیاسهای بالینی صورت گیرد. این بازنگری، با نامگذاری جدید همراه بود و موجبات شکل گیری MMPI-2RC را فراهم ساخت. ضعف در روایی محتوایی نسخه اصلی MMPI، به نسخه MMPI-2 نیز انتقال یافت و هر چند که در تدوین MMPI-A به صورت مشهود به ضعف در روایی محتوایی تأکید گردید ولی باز هم اقدامات مؤثری برای افزایش روایی محتوایی مقیاسهای بالینی انجام نگرفت تا اینکه مباحثی از قبیل انباشتگی مقیاسهای بالینی و بُعد پنهان نافذ توسط تلگن مطرح شد. بُعد پنهان نافذ از یک سو و انباشتگی مقیاسهای بالینی از سویی دیگر، باعث شد در مقیاسهای بالینی، بازسازی انجام گیرد و موفقیت در این بازسازی منجر به این شد که تلگن و بن پورات، علاوه بر ۹ مقیاس بالینی، ۳ مقیاس را به عنوان مقیاسهای نارسایی معرفی نمودند و ضعف در روایی محتوایی مقیاسهای بالینی نسخه MMPI-2 را با تدوین MMPI-2RF مرتفع کنند (ویگانت[۳۸]، بنپورات، آربیسی، بری، فریمن و هیلبرونر[۳۹]، ۲۰۰۹). ادامه مطلب قسمت ۴٫٫٫
نه به mmpi2! قسمت ۴
نه به mmpi2! قسمت ۵
۵-۵ روایی محتوایی MMPI-2RF در راستای شناخت دقیقتر از روایی محتوایی MMPI-2RF، باید مقیاسهای روایی، مقیاسهای سطح بالاتر و بالینی بازسازی شده، مقیاسهای مشکلات ویژه و آسیب شناسی شخصیتی مدنظر قرار گیرند. پس از آن، به مقیاسهای علایق تأکید نمود و مقیاسهای آسیب شناسی شخصیت پنجگانه را مدنظر قرار داد و به کاربردهای مفاهیم مطرح شده در حیطه آسیب شناسی روانی توجه کرد. در MMPI-2RF تنها ۱ مقیاس از ۸ مقیاس روایی به عنوان مقیاسی نوین مطرح شده است؛ زیرا ۷ مقیاس در MMPI-2RC، وجود داشت. جدول زیر معرف نمادهای اختصاری در مقیاسهای روایی بوده و به صورت مختصر، توصیف اجمالی برای هر کدام از مقیاسهای هشتگانه روایی را ارائه میکند: جدول ۲-۵: مقیاسهای روایی MMPI-2RC با توجه به هشت محور روایی، میتوان نیمرخی را برای مقیاسهای روایی ترسیم نمود. این اقدام باعث میشود تا روایی آزمودنی یا صداقت، دقت و صراحت آزمودنی در پاسخدهی به سؤالها مشخص گردد و بتوان دلایلی را برای فقدان تمارض یا اغراق در توصیف مشکلات و عوارض به دست آورد. مقیاسهای سطح بالاتر، نارساییهای عمده را در سه حیطه هیجانی- درونی سازی، تفکر، رفتاری- برونی سازی مطرح نموده و آنها را به نام مقیاسهای فراتر از دیگر مقیاسها معرفی میکند. در مقیاسهای سطح بالاتر، طیف نارسایی های روان شناختی در سه حیطه فراگیر هیجانی، تفکر و رفتار مشخص شده اند [۱]– Aggregate Measure [۲]– Receiver Operating Characteristic Curve (ROC) [۳]– External Validity [۴]– Internal Validity [۵]– Radically Empirical [۶]– Travers [۷]– Loevinger [۸]– Jackson [۹]– Objective Group [۱۰]– Clinical Significance [۱۱]– Test Construction Strategy [۱۲]– Based on Construct [۱۳]– Item Assignment Policy [۱۴]– Discriminating Items [۱۵]– Internal Correlation [۱۶]– Campbell [۱۷]– Complex Defense Mechanisms [۱۸]– Distort of Self-Report [۱۹]– Extensive Items Overlap [۲۰]– Wolf, Miller, Orazem, Weierich, Castillo, Milford, Kaloupek & Keane [۲۱]– Important Distinctive Features [۲۲]– Major Psychopathologies در نظام های طبقه بندی اولیه، آسیب شناسی روانی عمده با طیف وسیعی از اختلالات اضطرابی و خلقی همراه بود که در نظام های طبقه بندی نوین، به زیرمجموعه های جزئی تر تقسیم شده است (مؤلفان). [۲۳]– Pervasive Latent Dimension [۲۴]– Method of Identifying Discriminating Items [۲۵]– Sense of Patient [۲۶]– Jerome Frank [۲۷]– Self Appraisal [۲۸]– Descriptors [۲۹]– Bruce. P. Dohrenwend, Shrout, Egri & Mendelsohn [۳۰]– Nonspecific Psychological Distress [۳۱]– Cassell [۳۲]– Giving Up [۳۳]– Watson [۳۴]– Emotional Disorders [۳۵]– Mood model [۳۶]– Separate Assessment [۳۷]– Questionable Items [۳۸]– Wygant [۳۹]– Berry, Freeman & Heilbronner ادامه مطلب قسمت ۵٫٫٫
نه به mmpi2! قسمت ۵
مقیاسهای روایی
VRIN
تناقض پاسخهای متغیر- پاسخدهی تصادفی
MRIN
تناقض پاسخهای همتا- پاسخدهی ثابت
F
پاسخهای نامتداول- پاسخهای نامتداول در گروههای هنجاری
Fp
پاسخهای آسیب شناسی روانی نامتداول- پاسخهای نامتداول در بیماران روانی
Fs
پاسخهای جسمانی نامتداول- شکایات جسمانی نامتداول در بیماران جسمی
Fbs
عوارض نامتداول- شکایات شناختی و جسمانی نامعتبر
L
پرهیزکاری نامتداول- سطح بالایی از رفتارهای اخلاقی
K
سازگاری نامتداول- سطح بالایی از سازگاری روانشناختی نامتداول